سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خادمت پشت در قصر خبر می خواهد
از شب مبهم این فتنه سحر می خواهد


کاش آن خوشه مسموم زبانش می گفت:
لب شیرین تو انگور مگر می خواهد؟

 

 

 من دست خالی آمدم ، دست من و دامان تو
سرتا به پا درد و غمم، درد من و درمان تو

 

تو هر چه خوبی من بدم ، بیهوده بر هر در زدم
آخر به این در آمدم ،باشم کنار خوان تو

 

من از هر دررانده ام ، من رانده ی وامانده ام
یا خوانده یا نا خوانده ام ،اکنون منم مهمان تو

 

پای من از ره خسته شد، بال و پرم بشکسته شد
هر در به رویم بسته شد، جز درگه احسان تو

 

گفتم منم در می زنم ،گفتی به تو سر می زنم
من هم مکرر می زنم ،کو عهد و کو پیمان تو؟

 

سوی تو رو آورده ام، ای خم سبو آورده ام
من آبرو آورده ام، کو لطف بی پایان تو؟

 

حال من گوشه نشین، با گوشه ی چشمی ببین
جز سایه ی پر مهرتان، جایی ندارم جان تو

 

من خدمتی ننموده ام، دانم بسی آلوده ام
اما به عمری بوده ام، چون خار در بستان تو 




تاریخ : شنبه 94/9/21 | 1:10 عصر | نویسنده : روح اله هزارجریبی | نظر

  • راه بلاگ | تک تاز بلاگ | قیمت دلار